به گزارش مشرق،
گابریله مارکوتی یکی از بهترین نویسندگان فوتبال دنیا، اتفاقات رئال مادرید را به زیبایی تحلیل کرده است وی در این رابطه نوشت: رئال در مواجهه با یکی از غیرممکنترین مأموریتهای دنیای فوتبال، برای بازگشت به کورس قهرمانی لالیگا که دو هفته به آخرش مانده و بارسلونا با 4 امتیاز برتری پیشتاز است، چیزی جز دومین فصل بدون جام را در سه سال اخیر نمیتواند تصور کند.
قبلاً هم این اتفاق رخ داده است، در واقع در گذشتهای نه چندان دور. آنها در فصل 09-2008 و 10-2009 هم دست خالی فصل را به پایان رساندند. قبل از آن هم کهکشانیها سه فصل دیگر یعنی 04-2003، 05-2004 و 06-2005 را بدون جام به پایان رسانده بودند. در واقع در 12 سال گذشته هفت بار در ستون تعداد جامهای رئالمادرید، یک «صفر» بزرگ نقش بسته است.
نقطه مشترک این فصول؟ در شش فصل از این هفت فصل، فلورنتینو پرس رییس باشگاه بوده است. من دو ماه پیش مفصل به او پرداختم؛ پس تکرار دوباره این بحث قدیمی فایدهای ندارد اما کاملاً مشخص است که او الان باید تصمیم بگیرد و آنقدر عاقل هست که گذشته را به خودش یادآوری کند. پس از تماشای حذف تیمش از لیگ قهرمانان به دست یوونتوس، کارلو آنچلوتی، مربی رئالیها گفت: «دوست دارم مربی رئال بمانم اما نمیدانم که فصل بعد هم اینجا خواهم بود یا نه. این من نیستم که باید به عملکردم در این فصل نمره بدهم. این کار وظیفه دیگران است.» کاری که کارلتو میگفت، وظیفه فلورنتینو است.
اخیراً جاناتان ویلسون، یکی از کارشناسان فوتبال به نقل از خوسه آنخل سانچس، مدیر کل باشگاه رئالمادرید گفت: «ما یک تولید کننده خشنود هستیم؛ یک مؤسسه بازرگانی که باشگاه فوتبال هم به آن متصل است.» با مدیریت فلورنتینو شما اولویتهای رئالیها را میدانید. آنها «رؤیا فروشان» «ستاره جمعکن» هستند. این یعنی درآمدزایی و جوسازی اما همیشه این کار به معنای ساختن یک تیم فوتبال واقعی نیست که اگر بود، آنخل دیماریا و ژابی آلونسو جای خود را به ستارههای گرانقیمتتری مثل خامس رودریگس مهاجم دوم یا تونی کروس هافبک هجومی نمیدادند یا حداقل فروخته نمیشدند. همه اینها فوتبالیستهایی فوقالعادهاند اما در عین حال از زمین تا آسمان با یکدیگر فرق دارند. ما این را میدانستیم و شاید خود فلورنتینو هم میدانست.
در آنچلوتی، شخصیتی سیاستمدار را پیدا میکنید که میخواهد ستارههایش را راضی نگه دارد و راه این کار را بدون آنکه جنجال عمومی به راه بیندازد بلد است و این همان چیزی بود که فلورنتینو پس از برکنار کردن ژوزه مورینیو میخواست؛ مورینیویی که در سال آخر حضورش در برنابئو همه را به جان هم انداخته بود. او برای رئال قهرمانی در جام حذفی و لالیگا را به ارمغان آورد اما تعدادی از مهرههای کلیدی تیم، گروهی از رسانهها و هواداران را آزرده کرده بود و این یعنی خدشه به وجههای که پرس تمام هم و غمش ارتقای آن بود. فلورنتینو میدانست که مدت زیادی نمیتواند مورینیو را نگه دارد چون به تجارتی که او در باشگاه راه انداخته بود ضربه میزند.
به همین دلیل او آنچلوتی را احضار کرد؛ مردی که اهل شکایت نیست، مردی که برنامهاش برای به راه انداختن شوهای تبلیغاتی را درک میکرد و میفهمید که پرس در پی جذب مشتریانی است که میخواهند ستارگانی را ببینند که او به رئال میآورد. به همین دلیل هم بود که کارلتو به ندرت از سیستم چرخشی برای میدان دادن به تمام بازیکنانش استفاده میکرد. برای پرس مهم این است که مخاطبان شوی پرستارهاش را از دست ندهد. روی نیمکت تیم او به جز ایسکو و رافائل واران، هیچ ستاره در خور توجه دیگری برای بازار نقل و انتقالات نیست. این همان اتفاقی است که نتیجهاش میشود ایفای نقش خاویر ارناندس بهعنوان مهاجم دوم تیمت، کسی که در تیم قبلیاش، منچستر مهاجم چهارم هم نبود، تیمی که حتی این فصل در رقابتهای اروپایی حضور نداشت.
آنچلوتی با همه مشکلاتی که داشت، ترجیح داد سکوت اختیار کند. او کروس و خامس رودریگس را متقاعد کرد که نقشهای جدیدشان را یاد بگیرند، درست همان کاری که در مورد لوکا مودریچ انجام داد و او را از یک هافبک هجومی به یک هافبک دفاعی تبدیل کرد. از آنجا که او دو بازیکن فرمانده داشت که هیچ کدامشان نمیخواستند با انجام کارهای کثیف، شأن خود را پایین بیاورند، کریم بنزما را مجبور کرد که نقش قربانی را بازی کند و خودش را به زمین بزند. فکر کنید که آیا تیم دیگری در اروپا هست که بتواند گرت بیل و کریستیانو رونالدو را بدون یک هافبک دفاعی در یک تیم جای بدهد؟ دوباره فکر کنید. داستان ناکامیهای رئال از همین جا شروع شد.
مودریچ مصدوم شد. نقش «مرد آهنین»ی کروس کمرنگ شد. بنزما آسیب دید و با عجله مجبور شد خودش را به تمرینات برگرداند. ایسکو و خامس ناهماهنگ بودند و با اینکه هر کاری از دستشان ساخته بود انجام دادند، باز هم کمکی نکردند. هیچ یک از این مسائل اما مهم نبود و به چشم نمیآمد اگر بیل و رونالدو در حد قیمتهایشان برابر یوونتوس بازی میکردند. مادرید با همه مشکلاتش باز هم میتوانست هر رقیبی را خلع سلاح کند اما در مجموع دو بازی رفت و برگشت، این کار را نکرد. نه به این خاطر که آنها ناگهان به گروهی از بازیکنان بد یا ناکام تبدیل شدهاند، بلکه به این دلیل که فوتبال ورزشی است که در آن دانستن قدر فرصتها و احتمالات اهمیت دارد و رئال تیم انجام این کار نبود.
منتقدان میگویند که هیچ برنامه، هویت و ایدهای برای تعریف این رئال وجود ندارد و شاید هم حق با آنها باشد اما این به آن دلیل نیست که آنچلوتی نمیتواند راه حل مشکلش را پیدا کند.
این مرد همان کسی است که پست بازیساز- هافبک دفاعی را 12 سال پیش در میلان به آندرهآ پیرلو داد و او را جلوی خط دفاع چهار نفره تیمش قرار داد؛ آن هم در زمانی که همه فکر میکردند هافبک دفاعی باید قلدری مثل نمانیا ماتیچ باشد. با این حال این چیزی نبود که از کارلتو خواسته شده بود. فلورنتینو پرس از آنچلوتی خواسته بود تیمی حول محور سوپراستارهای تیم بسازد که نتیجه میگیرد اما نه فقط تعدادی از آنها بلکه همه آنها درکنار هم در یک ترکیب؛ خواستهای شبیه همان چیزی که در ابتدای هزاره سوم و دوره قبلی ریاستش از ویسنته دلبوسکه داشت. اصلا به همین دلیل بود که او آنچلوتی را انتخاب کرد. با آنچلوتی رئال تغییر موضعی 180 درجهای داد: راضی نگه داشتن ستارهها برای خوش درخشیدن آنها، جای دغدغههای تاکتیکی و ایجاد تعادل در تیم را بهعنوان اولویت اول گرفت.
حالا آقای رییس باید تصمیم بگیرد که چه چیزی میخواهد. اگر او به دنبال یک آدم سیستماتیک مثل یورگن کلوپ باشد، باید تن به خیلی از چیزها بدهد، چیزهایی مثل اینکه بعضی از ستارگان تجملاتیاش باید جای خود را به بازیکنان کارگر بدهند یا اینکه تأکید کلوپ بر موفقیت تیمی و گروهی باشد نه بالا رفتن شمار گلهای رونالدو. اگر پرس به دنبال استاد مدیریت فردی برود - یک سردسته برای گروه اپرای رئال که کارش راضی نگه داشتن ستارههای بزرگ و حفظ هارمونی است - باید همان مربی که الان دارد را حفظ کند چون در این حوزه شاید بهتر از او کسی را پیدا نکند...
اما شاید او اول باید نگاهی در آینه بیندازد. در هشت فصل گذشته مدیریتش در رئال مادرید، پرس شش فصل هیچ چیز نبرده است (با احتساب اینکه این فصل هم دست تیمش از همه جامها کوتاه بماند و معجزهای در دو هفته اخیر لالیگا رخ ندهد). تغییر مربی و ولخرجیهای بیشتر چیزی نیست که مشکل رئال را حل کند مگر اینکه خود پرس هم تصمیم بگیرد در سیاستها و ساز و کار باشگاه تغییراتی ایجاد کند.
قبلاً هم این اتفاق رخ داده است، در واقع در گذشتهای نه چندان دور. آنها در فصل 09-2008 و 10-2009 هم دست خالی فصل را به پایان رساندند. قبل از آن هم کهکشانیها سه فصل دیگر یعنی 04-2003، 05-2004 و 06-2005 را بدون جام به پایان رسانده بودند. در واقع در 12 سال گذشته هفت بار در ستون تعداد جامهای رئالمادرید، یک «صفر» بزرگ نقش بسته است.
نقطه مشترک این فصول؟ در شش فصل از این هفت فصل، فلورنتینو پرس رییس باشگاه بوده است. من دو ماه پیش مفصل به او پرداختم؛ پس تکرار دوباره این بحث قدیمی فایدهای ندارد اما کاملاً مشخص است که او الان باید تصمیم بگیرد و آنقدر عاقل هست که گذشته را به خودش یادآوری کند. پس از تماشای حذف تیمش از لیگ قهرمانان به دست یوونتوس، کارلو آنچلوتی، مربی رئالیها گفت: «دوست دارم مربی رئال بمانم اما نمیدانم که فصل بعد هم اینجا خواهم بود یا نه. این من نیستم که باید به عملکردم در این فصل نمره بدهم. این کار وظیفه دیگران است.» کاری که کارلتو میگفت، وظیفه فلورنتینو است.
اخیراً جاناتان ویلسون، یکی از کارشناسان فوتبال به نقل از خوسه آنخل سانچس، مدیر کل باشگاه رئالمادرید گفت: «ما یک تولید کننده خشنود هستیم؛ یک مؤسسه بازرگانی که باشگاه فوتبال هم به آن متصل است.» با مدیریت فلورنتینو شما اولویتهای رئالیها را میدانید. آنها «رؤیا فروشان» «ستاره جمعکن» هستند. این یعنی درآمدزایی و جوسازی اما همیشه این کار به معنای ساختن یک تیم فوتبال واقعی نیست که اگر بود، آنخل دیماریا و ژابی آلونسو جای خود را به ستارههای گرانقیمتتری مثل خامس رودریگس مهاجم دوم یا تونی کروس هافبک هجومی نمیدادند یا حداقل فروخته نمیشدند. همه اینها فوتبالیستهایی فوقالعادهاند اما در عین حال از زمین تا آسمان با یکدیگر فرق دارند. ما این را میدانستیم و شاید خود فلورنتینو هم میدانست.
در آنچلوتی، شخصیتی سیاستمدار را پیدا میکنید که میخواهد ستارههایش را راضی نگه دارد و راه این کار را بدون آنکه جنجال عمومی به راه بیندازد بلد است و این همان چیزی بود که فلورنتینو پس از برکنار کردن ژوزه مورینیو میخواست؛ مورینیویی که در سال آخر حضورش در برنابئو همه را به جان هم انداخته بود. او برای رئال قهرمانی در جام حذفی و لالیگا را به ارمغان آورد اما تعدادی از مهرههای کلیدی تیم، گروهی از رسانهها و هواداران را آزرده کرده بود و این یعنی خدشه به وجههای که پرس تمام هم و غمش ارتقای آن بود. فلورنتینو میدانست که مدت زیادی نمیتواند مورینیو را نگه دارد چون به تجارتی که او در باشگاه راه انداخته بود ضربه میزند.
به همین دلیل او آنچلوتی را احضار کرد؛ مردی که اهل شکایت نیست، مردی که برنامهاش برای به راه انداختن شوهای تبلیغاتی را درک میکرد و میفهمید که پرس در پی جذب مشتریانی است که میخواهند ستارگانی را ببینند که او به رئال میآورد. به همین دلیل هم بود که کارلتو به ندرت از سیستم چرخشی برای میدان دادن به تمام بازیکنانش استفاده میکرد. برای پرس مهم این است که مخاطبان شوی پرستارهاش را از دست ندهد. روی نیمکت تیم او به جز ایسکو و رافائل واران، هیچ ستاره در خور توجه دیگری برای بازار نقل و انتقالات نیست. این همان اتفاقی است که نتیجهاش میشود ایفای نقش خاویر ارناندس بهعنوان مهاجم دوم تیمت، کسی که در تیم قبلیاش، منچستر مهاجم چهارم هم نبود، تیمی که حتی این فصل در رقابتهای اروپایی حضور نداشت.
آنچلوتی با همه مشکلاتی که داشت، ترجیح داد سکوت اختیار کند. او کروس و خامس رودریگس را متقاعد کرد که نقشهای جدیدشان را یاد بگیرند، درست همان کاری که در مورد لوکا مودریچ انجام داد و او را از یک هافبک هجومی به یک هافبک دفاعی تبدیل کرد. از آنجا که او دو بازیکن فرمانده داشت که هیچ کدامشان نمیخواستند با انجام کارهای کثیف، شأن خود را پایین بیاورند، کریم بنزما را مجبور کرد که نقش قربانی را بازی کند و خودش را به زمین بزند. فکر کنید که آیا تیم دیگری در اروپا هست که بتواند گرت بیل و کریستیانو رونالدو را بدون یک هافبک دفاعی در یک تیم جای بدهد؟ دوباره فکر کنید. داستان ناکامیهای رئال از همین جا شروع شد.
مودریچ مصدوم شد. نقش «مرد آهنین»ی کروس کمرنگ شد. بنزما آسیب دید و با عجله مجبور شد خودش را به تمرینات برگرداند. ایسکو و خامس ناهماهنگ بودند و با اینکه هر کاری از دستشان ساخته بود انجام دادند، باز هم کمکی نکردند. هیچ یک از این مسائل اما مهم نبود و به چشم نمیآمد اگر بیل و رونالدو در حد قیمتهایشان برابر یوونتوس بازی میکردند. مادرید با همه مشکلاتش باز هم میتوانست هر رقیبی را خلع سلاح کند اما در مجموع دو بازی رفت و برگشت، این کار را نکرد. نه به این خاطر که آنها ناگهان به گروهی از بازیکنان بد یا ناکام تبدیل شدهاند، بلکه به این دلیل که فوتبال ورزشی است که در آن دانستن قدر فرصتها و احتمالات اهمیت دارد و رئال تیم انجام این کار نبود.
منتقدان میگویند که هیچ برنامه، هویت و ایدهای برای تعریف این رئال وجود ندارد و شاید هم حق با آنها باشد اما این به آن دلیل نیست که آنچلوتی نمیتواند راه حل مشکلش را پیدا کند.
این مرد همان کسی است که پست بازیساز- هافبک دفاعی را 12 سال پیش در میلان به آندرهآ پیرلو داد و او را جلوی خط دفاع چهار نفره تیمش قرار داد؛ آن هم در زمانی که همه فکر میکردند هافبک دفاعی باید قلدری مثل نمانیا ماتیچ باشد. با این حال این چیزی نبود که از کارلتو خواسته شده بود. فلورنتینو پرس از آنچلوتی خواسته بود تیمی حول محور سوپراستارهای تیم بسازد که نتیجه میگیرد اما نه فقط تعدادی از آنها بلکه همه آنها درکنار هم در یک ترکیب؛ خواستهای شبیه همان چیزی که در ابتدای هزاره سوم و دوره قبلی ریاستش از ویسنته دلبوسکه داشت. اصلا به همین دلیل بود که او آنچلوتی را انتخاب کرد. با آنچلوتی رئال تغییر موضعی 180 درجهای داد: راضی نگه داشتن ستارهها برای خوش درخشیدن آنها، جای دغدغههای تاکتیکی و ایجاد تعادل در تیم را بهعنوان اولویت اول گرفت.
حالا آقای رییس باید تصمیم بگیرد که چه چیزی میخواهد. اگر او به دنبال یک آدم سیستماتیک مثل یورگن کلوپ باشد، باید تن به خیلی از چیزها بدهد، چیزهایی مثل اینکه بعضی از ستارگان تجملاتیاش باید جای خود را به بازیکنان کارگر بدهند یا اینکه تأکید کلوپ بر موفقیت تیمی و گروهی باشد نه بالا رفتن شمار گلهای رونالدو. اگر پرس به دنبال استاد مدیریت فردی برود - یک سردسته برای گروه اپرای رئال که کارش راضی نگه داشتن ستارههای بزرگ و حفظ هارمونی است - باید همان مربی که الان دارد را حفظ کند چون در این حوزه شاید بهتر از او کسی را پیدا نکند...
اما شاید او اول باید نگاهی در آینه بیندازد. در هشت فصل گذشته مدیریتش در رئال مادرید، پرس شش فصل هیچ چیز نبرده است (با احتساب اینکه این فصل هم دست تیمش از همه جامها کوتاه بماند و معجزهای در دو هفته اخیر لالیگا رخ ندهد). تغییر مربی و ولخرجیهای بیشتر چیزی نیست که مشکل رئال را حل کند مگر اینکه خود پرس هم تصمیم بگیرد در سیاستها و ساز و کار باشگاه تغییراتی ایجاد کند.